هدیه دوست

خدای من! چقدر پاک و شیرین است طعم محبت تو و من تا به حال نچشیده بودم... دیگر دوری بس است!

هدیه دوست

خدای من! چقدر پاک و شیرین است طعم محبت تو و من تا به حال نچشیده بودم... دیگر دوری بس است!

مزه رفیق بودن با خدا (۲)

 

 

با شنیدن صدای الله اکبر اذان صبح که از مناره مسجد شهر بلند می شد به خودم اومدم ( خدا بزرگ است )،‌ تو عمرم اولین الله اکبری بود که به دلم نشست

اشهد ان لا اله الا الله ،‌ ( نیست خدایی جز خدای یگانه )، با شنیدن این ذکر لرزشهای بدنم وایستاد، خیره شده بودم به مناره های مسجد.

اشهد ان محمد رسول الله، یه حس عجیبی پیدا کرده بودم، دلم میخواست هیچ وقت اذان تموم نمیشد.

اشهد ان علیاً ولی الله، با شنیدن نام علی اشک از چشام سرازیر شده بود، رو پا وایستادم، غرق در افکار شدم، شبستان مسجد رو میدیدم که به روم باز بود، ( انگاری خدا هنوز تو اون دل شب، تو اون سرمای خیابون، تنها نفری بود که در خونه ش رو به روم نبست )، پاهام قدرت گرفته بود.

حی علی الصلواة، شرم داشتم که وارد شم، اما رسیدم به صحن مسجد، دلم پُر بود از غم و غصه، وسوسه های شیطان آنی رهام نمیکرد.

حی علی الفلاح، مدتها بود که هیچ وضوی نگرفته بودم! نمیدونم! اما اینبار اشتیاق وضو گرفتن داشتم.

حی علی خیر العمل، دلم برای نماز تنگ شده بود، بخدا خیلی عجیب بود! انگاری کسی دستم رو گرفته بود و مرا می کشوند، یعنی به راستی خدا گناهام رو می بخشه! یعنی هنوز کسی هست که بخواد نگاهم کنه! یعنی هنوز کسی هست که بخواد دوستم داشته باشه؟! خدایا؛ گناهام خیلی زیاده، آیا راه برگشتی هست؟!

الله اکبر الله اکبر، انگار خدا جوابم رو داده بود! انگاری بهم گفته بود: بزرگی گناهات که به بزرگی عفو و بخششم نیست!

لا اله الا الله، انگاری دیگه تو آغوش خدا جای گرفته بودم، دیگه سرما رو حس نمیکردم، دیگه بدنام نمی لرزید، دیگه از وسوسه خبری نبود، اما هنوز دلم پُر بود، دلم میخواست گریه کنم.

خجالتم می اومد رو به قبله کنم و نماز بخونم ، اما انگار کسی  تشویقم و بهم روحیه میداد، چادر رو سرم کردم و نماز رو بستم،  

با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم، اشک از چشمام سرازیر شده بود،‌ خدایا؛ ای کاش این نمازم هیچ وقت تموم نمی شد، غرق در لذت بودم، غرق در زیبایی شده بودم، بغض و گریه امونم نمیداد، نماز تموم شد اما هنوز دلم میخواست گریه کنم، خیلی از خدا خجالت می کشیدم، اصلا روم نمیشد که صداش کنم ولی نمی تونستم که گریه نکنم.

با دلی شکسته به سجده رفتم، هق هق گریه ام رو می شنیدم، سجاده ام از اشک چشمام خیس شده بود، 

 (( ای خدا؛ تو چقدر مهربونی! میتونستی موقع گناهم مرگ رو برسونی اما نرسوندی! آی مهربون؛ همیشه گناهت رو کردم اما تو بهم لطف کردی! خدای من، اونوقتی که تو لذت گناه غرق بودم تو نگرانم بودی و منتظر برگشتنم ولی من غافل بودم! خدایا؛ وقتی که همه رهام کردند، همه ترکم کردند این تو بودی نذاشتی تنها باشم و در خونه ت رو به روم باز کردی! خدایا؛‌چقدر کارهات زیباست! دلم رو شکستی تا تو دلم جای بگیری، خودت گفتی که تو رو میشه تو دلهای شکسته جستجو کرد * خدایا؛ امیدم رو از دیگران بریدی تا به تو امیدوار بشم چونکه میدونستی جز تو مشکل گشایی نیست * ای خدای عاصیان، ای خدای گنهکاران، به لطف و کرمت توبه ما رو بپذیر که تو هستی توبه پذیر مهربان ... )) 

ای جوان؛ بدان و یقین داشته باش که برای توبه نمودن هیچ وقت دیر نیست، مبادا از رحمت خدا نا امید شوی و تسلیم شیطان گردی که نا امید بودن از رحمت خود کفری است نابخشودنی.

اسلام دین زیبائیست و جز عشق و محبت چیزی بیش نیست، پس بیائیم عاشق شویم تا محبت خدا را با تمام وجود احساس کنیم و بدان لذتی که از رفیق بودن و همنشین بودن با خدا میبری، لذتیست پاک ، مقدس و بی پایان که نمی توان در هیچ جای دیگر آن را یافت نمود.

عزیز من دقت کن ببین که خداوند در معراج چطور با پیغمبرش صحبت می کند،

(( ... و به او محبتی میدهم که محبت هیچ مخلوقی را بر محبت من مقدم نشمارد و چون مرا دوست داشت، من هم خودم او را دوست میدارم و هم محبوب دیگرانش میکنم. ))

آری؛ و این محبتی است الهی که همه را به خود جذب می کند

دل من! 

       اگر نشدنی بود چرا عده ای شدند و من نشوم؟

                    اگر نچشیدنی بود چرا عده ای چشیدند و من نچشم؟

                                         اگر ندیدنی بود چرا عده ای دیدند و من نبینم؟

                                                 و اگر نرسیدنی بود چرا عده ای رسیدند و من نرسم؟

از همه دل بریده ام نشسته ام به پای تو

غریب این جهان بود هر که شد آشنای تو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد